سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سلامدوست داشتنخوش آمدید ممنون میشم اگه این داستان رو بخونیت قول میدم تحت تاثیر قرار بگیرید...

عشق واقعی یعنی این{ممنون میشم نظرتونو بدونمباید فکر کرد}

نابینا....

چندین سال پیش دختر نابینا زندگی می کرد که به خاطر نابینا بودن

از خویش متنفر بود.او از همه نفرت داشت،الا نامزدش.

یک بار،دختر به پسر گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند،آن روز،روز

ازدواجشان خواهد بود.

تا این که سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک

جفت چشم به دختر اهدا کند .

آن گاه بود که توانست همه چیز،از جمله نامزدش را ببیند.

پسر شادمانه از دختر پرسید{{آیا زمان ازدواج ما فرا رسیده ؟}}

دختر وقتی که دید پسر نابینا است،شوکه شد .بنابر این در پاسخ

گفت:{{متاسفم ،نمی توانم با تو ازدواج کنم،آخر تو نابینایی.}}

پسر در حالی که به پهنای صورتش اشک می ریخت ،سرش را به

پایین انداخت و از کنار تخت دور شد .بعد رو به سوی دختر

کرد و گفت:{{بسیار خوب،فقط از تو خواهش می کنم مراقب چشمان من باشی.}}


+ نوشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت 1:20 عصر توسط حسن نظرات ()






فال - قیمت خودرو - خرید vpn - دانلود افزار